زندگی با شما شیرین تر است

مامان شدم

سلام عزیزای دلم ببخشید با تاخییر براتون این وبلاگو درست کردم اصلا حوصله هیچ کاری و ندارم خوب بریم که از اولشبگم براتون روز اربعین بود مادرشوهرم مراسم داشت رفتم خونشون و بعد از برگشتن به بابایی گفتم برام بی بی بخره چون از تاریخ پری یه روز گذشته بود رفتم بی بی و گذاشتم و دیدم یه خط خیلی کمرنگ افتاد گفتم حتمن بی بی خراب و نظر بابایی ام همین بود خلاصه رفتیم شب بدجوری هوس ش رشته کردم و با بابای عزیز رفتم تجریش امامزاده صالح آش خوردیم که خیلی چسبید بعدم زیارت کردیم خلاصه شبم یه مارک دیگه از بی بی خریدیم و فردا دوباره مادرشوهرم مراسم داشت قبل از رفتن دلم طاقت نیاورد و بی بی و امتحان کردم و دیدم خطش پررنگتر شد دیگه باورم شد ولی تو شوک بودم یه ...
16 بهمن 1393